یادداشت سیاسی ـ ماندلا



ماندلا ، نماد ارزشی گلوبالیسم

دو روزپیش مراسم یادبود نلسون ماندلا رهبر فقید آقریقای جنوبی برگزار شد. رهبران بیش از90 کشورجهان برای ادای احترام به نقش وجایگاه او درصفحه مختصات سیاست جهانی به صف ایستاده بودند. هرکس به نحوی ازانحاء تلاش می کرد که خود را با او تعریف کند ، با او محک زده شود و خلاصه او را "پرچم" کند.

ماندلا مثل هر آدم دوپای دیگری مجموعه ای بود از خوبی ها و بدی ها ، زشتی ها و زیبایی ها ، اشتباهات و دستاوردها  و خلاصه کرده ها و ناکرده ها !  نقد او تنها زمانی منصفانه خواهد بود که او را نیز درتمامیتش ارزیابی کرد . دراینجا اما مرا سر ارزش گذاری زندگی پر فراز و نشیب او نیست . چرا که مسئله اساسی در رابطه با او نه  آنچه هست که در گذشته کرده است بلکه آنچیزی است که قرار است  با اتکاء  به "پرچم" او در آینده صورت پذیرد . پرچمی که هم اینک در کف با کفایت نمایندگان "نظم نوین جهانی" و بر فراز تابوت او به اهتزاز در آمده است. از این به بعد  ماندلا  دیگر تنها  یک رهبرمتوفا نیست ، نماد یک  "گفتمان" است. گفتمان عدم خشونت ، گفتمان سازش طبقاتی ، گفتمان حفظ نظم حاکم ، در یک کلام  گفتمان نفی انقلاب.

با این پرچم ، این ستمدیدگانند که می باید ستمکاران را ببخشند . این شکنجه شدگانند که می بایست شکنجه گران را ببخشند .این ارتش بینوایان است که باید در نقطه انفجار بر خشم خود مهار زند و حرمت "نظم" را نگهدارد . نگاه کنید که به سخنان باراک حسین در مراسم بزرگداشت ماندلا :

وباما درستایش از درک عمیق وانسانیت ماندلا گفت که او "نه تنها زندانی بلکه زندانبانان را هم آزادی بخشید" و یادآور شد که او از زندانبانان سابق خود خواست تا در مراسم تحلیفش به عنوان میهمانان گرانقدر حضور یابند. باراک اوباما گفت که ماندلا زبان و فرهنگ دشمنان خود را فرا گرفت تا روزی بتواند به آنان تفهیم کند که بقای آنان مستلزم آزادی برای همگان است. رئیس جمهوری آمریکا گفت که ماندلا مانند هزاران شهروند سیاهپوست و رنگین پوست آفریقای جنوبی، از شرایط زندگی خود به خشم آمد اما توانست خشم خود را مهار بزند."

آری این است چکیده سخنان بزرگترین"فریب هزاره سوم". این است پیام واضح آن پرچمی که به اهتزاز درآمده است. این "شرایط زندگی" هزاران شهروند سیاهپوست و رنگین پوست آفریقای جنوبی  و به تبع آن ارتش میلیاردی گرسنگان ومحرومان نیست که باید عادلانه شود ، نه ، نه ! کارکرد این پرچم تنها خنثی کردن و مهارآن خشم بنیانسوزی است که حاصل و پی آمد طبیعی و البته محتوم همان "شرایط زندگی" مذکور است. اوباما این را هم گفت که ازماندلا الهام گرفته است. او راست می گوید چرا که درعمل و درتمامی دوران ریاستش برقوه مجریه تنها ابرقدرت جهان ، همواره تلاش کرد تا مثل ماندلا و با الهام از او "زبان و فرهنگ" دشمنانی همچون نظام مقدس جمهوری اسلامی را فرا بگیرد تا روزی بتواند به آنان تفهیم کند که  بقای آنان مستلزم همراهی و همگامی با "نظم نوین جهانی" است.      

ازهمه مشمئزکننده تر توصیفات جناب"تسهیل کننده"سیاستهای آمریکا وسخنگوی نظم نوین یعنی بان کی مون در رابطه با ماندلاست. او با اشاره به اینکه "ماندلا یکی از بهترین آموزگاران جهان بود" او را غول عدالت و قهرمان می خواند و اضافه می کند که "هیچ کس به اندازه او در عصرما برای پیشبرد آمال و ارزشهای  سازمان ملل کار نکرده است."

"نلسون ماندلا" بی تردید دستاوردهای بزرگی داشته است ، بزرگترین آنها جلوگیری از یک جنگ داخلی خونین و یک تصفیه نژادی دهشتناک بود. آنهم در شرایطی که خشم توده های زجرکشیده اما جاهل و انتقامجو در شرف انفجاری محتوم بود. این چیز کمی نیست. اما هرچیز را اگر بتوان بر پرچم او آویخت ، عدالت را با هیچ سریشمی نمی شود به این پرچم چسباند واوراغول عدالت نامید. دردوران حاکمیت اوشکاف عظیم طبقاتی درآفریقای جنوبی همچنان بفوت خود باقی ماند و سیاستهای ضد بشری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به اجرا درآمد. حاکمیت سرمایه سفید حفظ  شد  و آپارتاید سیاسی و نژادی از بالا به متن جامعه انتقال یافت.  

مخاظبان ماندلا بیش از آنکه در پایین باشند در بالا قرار داشتند. مخاطبان او صاحبان قدرت بودند. فشار از پایین ، چانه زنی دربالا بسی زیبنده پرچم اوست. به این اعتبار پرچم او پرچم انقلاب مخملی هم هست. گفتمان او گفتمان "گذارمسالمت آمیز" در جامعه درحال انفجاراست. در این گفتمان بالاترین ارزش"حفظ نظم" است. عجیب نیست که هم نئوکانها و مترسک سابقشان جرج دبلیو بوش می توانند خود را با او تعریف کنند و هم باراک حسین و جناح کبوترهایش ! آن یکی می خواست "نظم نوین" را با زور بمب و موشک محقق کند و این یکی ازسویی با پهبادهایش در پشت صحنه و از سوی دگر با  فریب و تزویر و مذاکره درجلوی صحنه. بهرتقدیر آنچه جنبه حیاتی دارد همین "حفظ نظم" است. بزرگترین ویژگی ماندلا که او را الهام دهنده سه رئیس جمهور حاضرایالات متحده و چند دوجین از رهبران منتخب و نامنتخب دیگر کرده است همین کارکرد او در پروسه گذار بوده است.

کاری که با میراث ماندلا دارند می کنند یک گفتمان سازی آشکار است. اینرا باید نشانه گرفت. مستقل از شخصیت خود نلسون ماندلا. هرکس که موفق شود گفتمان حود را در جامعه حاکم کند نبرد را می برد. به این  اعتبارآنچه را هم که باید هدف گرفت همین گفتمان های انحرافی است. اینکار را در هرجنبشی و در هرکجای این کره خاکی باید کرد. بدون گفتمان و بدون پرچم نه می توان مبارزه کرد  و نه می توان پیروز شد.

در جریان "جنبش سبز" و درمقابل "گفتمان اصلاحات" هم جز این نبود. در آنجا من تلاش کردم که در مقابل آن جنبش کذایی ، جنبش آلترناتیو یعنی "جنبش سرخ" را به میان الیت جامعه ببرم. در آنجا می بایست گفتمان آلترناتیو یعنی"گفتمان سرنگونی" را اشاعه داد  و مهمتر از آن "نماد جنبش" و پرچم آنرا مشخص کرد.

"ندا" نماد جنبش سبز بود. من در مقابل "صبا" را پرچم کرده بودم. گفته بودم که ویژگی ندا آقاسلطان این بود که او بی صاحب بود ، به همین دلیل هم هر لوش و لجنی می توانست که مدعی او باشد و مدعی او نیز شدند. نمی خواهم مقایسه کنم ، چرا که ندا با ماندلا اساسا قابل مقایسه نیست. اما اگر در مثل مناقشه نباشد  ماندلا هم بی صاحب بود. راز میراث بردن بازیگران چپ و راست صحنه سیاست بین المللی در همین نکته نهفته است.

ماندلا را می خواهند تبدیل به نماد ارزشی گلوبالیسم کنند. نماد آزادی بی قید وشرط حرکت کلان سرمایه مالی یعنی همانی که اوهرگزعلیه کارکردهای جنایتکارانه آن درابعاد جهانی موضع نگرفت و سد راه آن نشد. قرار است که او نیزهمچون گاندی نماد خشونت ستیزی گردد. اعمال خشونت و قهر درحیطه اختیارات نظامهای حاکم است ، بویژه آنکه از صندوقهای رأی هم بیرون آمده باشند. دفاع درمفابل اعمال خشونتِ ضابطان قانون نه تنها موجه نیست ، جرم هم محسوب می شود و مجازات دارد.

آری این "پرچم" است که باید هدف قرارداده شود. این "پرچم" است که باید به زیر کشیده شود . پرچم سازش طبقاتی ، پرچم انطباق فعال با "نظم نوین" ، پرچم نفی مبارزه انقلابی و نبرد فهرآمیز . در مقابل این پرچم می بایست پرچم "عدالت اجتماعی" را بلند کرد. پرچم مشروعیت "مبارزه  و نبرد فهرآمیز" ، پرچم مقاومت در برابر ظلم ، پرچم انسانیت به صلیب کشیده شده ، در یک کلام پرچم انقلاب.


بیژن نیابتی ، ٢١ آذرماه ١٣٩٢